شیطان او را از دعا کردن خاموش کرد .:
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
نقل شده است که : کسى همواره در دل شب با سوز و گداز خدا را مى خواند. کامش با لفظ ((الله الله )) شیرین بود. این حالت روحانى بر شیطان سخت آمد. پیش وى رفت و گفت : اى پررو! تو که مى بینى خداوند، در برابر دعاها و اصرار تو لبیکى نمى گوید، چرا این قدر لجاجت مى کنى ؟ بس است ، دعا کردن را رها کن و پى کار خود برو.
آن مرد بى چاره از القاى شیطان ، افسرده گشت و دعا را رها کرد. او در خواب ((خصر)) را در باغى سبز و خرم دید. خضر به او گفت : چه شد؟ چرا دیگر ((الله الله )) نمى گویى ؟ در جواب گفت : من هر چه خدا را بیشتر مى خوانم جوابم را نمى دهد.
حضرت خضر گفت : خداوند، به من فرمود: به تو بگویم : مگر باید جواب خدا را از در و دیوار بشنوى ؟ همین که ((الله ، الله )) مى گویى ، جذبه خدایى تو را به سوى خود مى خواند و همین ، لبیک گفتن خدا به تو است .
نیز گفت : اى بنده خدا! خداوند متعال به فرعون جاه و جلال داد تا او دست به دعا بر ندارد و خداوند ناله او را نشنود.
پس از عزیز و اى مؤمن ! بدان که همان سوز و گداز تو، دلیل بر راه یابى و پذیرش توبه تو است .(554)
مولانا این داستان را چه زیبا سروده :
آن یکى ((الله )) مى گفتى شبى
|
تا که شیرین مى شد از ذکرش لبى
|
گفت : شیطان آخر اى بسیار گو
|
این همه ((الله )) را لبیک مگو
|
گفت : شیطانش خمش اى سخت رو
|
مى نیاید یک جواب از پیش تخت
|
چند ((الله )) مى زنى با روى سخت
|
او شکسته دل شد و بنهاد سر
|
دیده او در خواب خضر را در خضر(555)
|
گفت : همین از ذکر چون وامانده
|
چون پشیمانى از آن گش خوانده
|
زآن همى ترسم که باشم رد باب
|
گفت : او را که خدا این گفت به من
|
گفت ، آن ((الله )) تو لبیک ماست
|
و آن نیاز درد سوزت پیک ماست
|
حیله ها و چاره جوییهاى تو
|
جذب ما بود و گشاد این پاى تو
|
زیر هر یارب گفتنش دستور نیست
|
جان جاهل زین دعا جز دور نیست
|
زآن که یا رب گفتنش دستور نیست
|
بر دهان و بر لبش قفلست و بند
|
داد مر فرعون را صد ملک و مال
|
تا بکرد او دعوى عز و جلال
|
در همه عمرش ندید او درد سر
|
داد او را جمله ملک این جهان
|
حق ندادش درد و رنج و آن دهان
|
تا به خوانى مر خدا را در نهان
|
خواندن بى درد از افسرد گیست
|
خواندن با درد از دل برد گیست